هیئت محبان الزهرا (س) شهرک الوند همدان

سلام بر بی بی بی مزار (س)

فاطمه علیهاالسلام این مزیّت را بر دیگر زنان جامعه خود دارد که مادرش «اولین مؤمن» است و پس از قبول اسلام و دعوت پیامبر همه توان و عاطفه و احساس و هستیش را در راه دین او مایه گذارد و همه صدق و وفایش را در راه گسترش آیین او صرف کرد و درآمد و ثروت بسیارش را برای پیشبرد اهداف الهی و انسانی بکار انداخت.

زهری در تاریخ خود می نویسد: خدیجه در راه ترویج اسلام و کمک به مسلمانان چهل میلیون سکّه طلا و نقره خرج کرد و همه هستیش را در راه خدا داد و به گفته بزرگی دیگر (27) با آن همه

ثروتی که داشت، دستش از مال دنیا چنان خالی بود که حتی کفنی برای خود باقی نگذارد و در حین مرگ توسط دخترش فاطمه علیهاالسلام به پیامبر پیغام فرستاد عبایی را که در حین نزول وحی

بر سر می انداخت، کفن او کند و پیامبر هم چنین کرد.

 


برگرفته شده از http://sedighe.ir

نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:43 توسط MR MohaammaD ):| |

مورخان در سن خدیجه، ام المؤمنین هنگام ازدواج با رسول خدا صلی اللَّه علیه وآله اختلاف نظر دارند. از ابن عباس نقل شده که خدیجه در آن وقت، 28 ساله بود. عباس محمود عقاد نیز همین رای را تأیید نموده و چنین گوید: به عقیده من، این روایت به درستی و صحت نزدیکتر است، زیرا که ابن عباس بهتر از دیگران، می دانست که سن حقیقی خدیجه چقدر بوده و علاوه، زنان در جزیره العرب، زود رشد نموده و زود هم از کار می افتند و معمولاً کمتر زنی یافت می شود که بعد از چهل سالگی، تن به ازدواج دهد و کمتر دیده شده که زنی پس از چهل سال، ازدواج کند و پس از آن هفت فرزند بیاورد و به طور کلی، دخترانی چون خدیجه که از لحاظ جمال و ثروت و اصالت و نجابت ممتازند، در حدود پانزده سالگی یا پیش از این سال، به خانه شوهر می روند و از طرفی، مدت زندگانی خدیجه با دو شوهر نخستینش، گرچه تحقیقاً و به درستی معلوم نیست، اما به طور قطع، زمانی کوتاه بوده و تولد تنها دو فرزند از خدیجه در مدت زناشویی با ایشان، گواه این دعوی است.

احمد بلاذرى و ابوالقاسم کوفى در کتابهایشان و سیّد مرتضى در شافى و ابو جعفر در تلخیص روایت کرده اند که پیامبر(ص) با خدیجه ازدواج کرد در حالى که باکره بود. بعید هم نیست که خدیجه

در این مدت طولانى ازدواج نکرده باشد؛ چون پدرش در جنگ فِجار کشته شد و ولّى او به اندازه پـدر، بر وى تسلّط نداشت که بتواند او را به ازدواج با کسى اجبار کند و در این مدت ازدواج نکرده

بود و بزرگانى را که به خواستگارى او آمده بودند، ردّ کرده بود تا کسى را که داراى صفات عالى و شأن ممتاز باشد، بیابد. به هر روی سنّ حضرت خدیجه به هنگام ازدواج مورد اختلاف است، اگرچه

مشهور این است که ایشان چهل سال داشته، ولى نظرات دیگرى هم مطرح است که سن ایشان را 25، 28، 30، 35 و 45 سال نیز گفته اند. (26) .


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:42 توسط MR MohaammaD ):| |

رسول خدا در سن 25 سالگی با غلام خدیجه که «میسره» نام داشت، مال التجاره خدیجه را به شام برد. خدیجه چون زنی بسیار ثروتمند و دارای شرف و عظمت بود و به کار تجارت اشتغال

داشت، برای حمل و نقل کالاهای تجارتی خود کسانی را به کار می گرفت تا مال التجاره اش را به نقاط دیگر همچون شام ببرند. در یکی از همین سالها جناب ابوطالب بر اثر خشکسالی و قحطی

چاره را در این دید که با موافقت رسول خدا از خدیجه بخواهد که آن حضرت را برای تجارت مأمور کند. خدیجه با این پیشنهاد موافقت نمود و از پیامبر برای سفر بازرگانی به شام دعوت کرد.

رسول خدا با میسره به شام رفت و در این سفر تجارتی، از برکت وجود آن حضرت سود بسیاری عاید خدیجه شد. میسره علاوه بر ماجرای تجارت، کرامات محمد (ص) و آنچه را راهب شامی درباره

عظمت او گفته بود، برای خدیجه بازگفت. خدیجه از امانتداری، دلاوری، کاردانی، تیزهوشی و سختکوشی محمد (ص) بسیار خوشحال شد و عشق و علاقه او به رسول خدا او را بی طاقت ساخت.

خدیجه پیش از این نیز چیزهایی در وصف جوان قریش شنیده بود.

روزى خدیجه در جمع کنیزان و خدمتکارانش نشسته و دانشمندى از دانشمندان یهود، در مجلس حاضر بود. رسول خدا (ص) از آنجا عبور کرد. عالم یهودى، چون حضرت را دید، شناخت و از

خدیجه خواهش کرد که حضرت را به آن مجمع، دعوت کند. خدیجه کنیزى را در پى حضرت فرستاد و از ایشان دعوت کرد که در آن جمع حاضر شود. عالم یهودى، نشانه های نبوت را در حضرت

مشاهده کرد و گفت: به خدا قسم، این خاتم نبوّت است ... به حقِ کلیم خدا، او پیامبر آخرالزّمان است . پـس خوشا به حال کسى که این بزرگوار، همسر او باشد. (24) .

بانوی قریش تصمیم گرفت به نکاح پیامبر درآید و شرف دنیا و آخرت را برای خود کسب کند. او بهترین، شرافتمندترین، ثروتمندترین و زیباترین زن قریش بود و و بزرگان قوم، به ازدواج با او طمع

داشتند. بزرگـان قریش از او خواستـگـارى کرده و حاضر شده بودند براى مهریه او، اموال فراوانى بـپـردازند که از آن جمله عُقْبَةِ بن اَبى مُعَیْط، صَلْتِ بن ابى یَهاب ، ابوجهل و ابوسفیان بودند، ولى

این بانوى بزرگ که مطلوبش فضائل انسانى بود، دست ردّ به سینه همه آنها زد و رسول خدا (ص) را به خاطر فضایل اخلاقى، شرافت، عزت نفس و صفات پسندیده انسانى، برگزید.(25) .

خدیجه با دوستش نفیسه به مشورت پرداخت و او را برای وساطت خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله فرستاد. نفیسه خدمت آن حضرت رسید و پرسید که چرا حضرت برای خود زنی به همسری

اختیار نمی کنند؟! پیامبر فرمود: چیزی ندارم تا زن بگیرم. نفیسه گفت: اگر من برای تو زنی صاحب مال و جمال و شرف که تمام مخارج ازدواج را بر عهده گیرد و بعد از ازدواج هم از نظر مؤونه

زندگی کاملا آسوده باشی، آماده نمایم، قبول می کنی؟ پیامبر فرمود: آری، چرا قبول نکنم! نفیسه قضیه را برای خدیجه نقل کرد و او بسیار خوشحال گشت و مقدمات کار با خواستگاری عموهای

پیامبر، یعنی جناب ابوطالب و حمزه فراهم شد. سرانجام، خدیجه به عقد پیامبر درآمد که این واقعه دو ماه پس از بازگشت آن حضرت از شام بود.

زندگی بین این زن و شوهر آغاز شد و خدیجه مدت بیست و چهار سال و یک ماه با رسو ل الله زندگی کرد و برای آن حضرت دو پسر و چهار دختر به دنیا آورد:

- عبدالله که ملقب به طیب و طاهر بود.

- قاسم که کنیه رسول خدا به نام او بود و حضرتش را ابوالقاسم می گفتند.

- زینب

- رقیه

- ام کلثوم

- فاطمه زهراء (س).

پسران رسول خدا در حیات آن حضرت از دنیا رفتند.

اما سرانجام دختران: زینب به عقد ابوالعاص بن ربیع درآمد و از او دختری آورد به نام امامه. امامه کسی است که علی علیه السلام پس از شهادت فاطمه علیهاالسلام بر حسب وصیت آن حضرت او

را به زنی گرفت. این بانو با فرزندان فاطمه علیهاالسلام فوق العاده مهربان بود و بعد از شهادت امیرالمؤمنین به عقد مغیرة بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب درآمد و قبل از وفات شوهرش از دنیا

رفت و ابوالعاص پدر امامه خواهرزاده خدیجه است؛ زیرا مادر ابوالعاص، هاله دختر خویلد خواهر خدیجه بود و زینب مادر امامه در سال هفتم هجری در مدینه از دنیا رفت.

اما رقیه، او به عقد عتبه ابن ابی لهب درآمد که پیش از آن که با او نزدیکی کند او را به سبب فشاری که پدرش ابولهب بر او وارد می آورد طلاق داد. رقیه بعد از طلاق گرفتن از عتبه به عقد

عثمان بن عفان درآمد و از او پسری به نام عبدالله به دنیا آورد که در سن کودکی از دنیا رفت. رقیه در زمره کسانی بود که به اتفاق شوهرش به حبشه هجرت کرده بود. او سرانجام در مدینه هنگام

جنگ بدر از دنیا رفت.

ام کلثوم: او پس از فوت خواهرش رقیه به عقد عثمان درآمد و در خانه عثمان از دنیا رفت. لیکن برخی از مورخین را عقیده برآن است که این دخترها را خدیجه از دو شوهر قبل داشته است که در

خانه پیامبر بزرگ شدند و دختران آن حضرت نبودند.

آخرین فرزندی که خدیجه برای رسول خدا به دنیا آورد و آیه شریفه «انا اعطیناک الکوثر» را جامه عمل پوشانید، حضرت فاطمه علیهاالسلام بود که در روز جمعه بیستم جمادی الثانی پنج سال بعد

از بعثت رسول خدا قدم به این دنیای پرآشوب نهاد و با قدومش به عالم ماده حیاتی معنوی بخشید.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:41 توسط MR MohaammaD ):| |

احمد بن محمد بن حنبل شیبانی در مسند خود و طبرانی و دیگران از انس بن مالک از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده اند که فرمود: «خیر نساء العالمین اربع؛ مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله».

ترمذی در صحیح خود میگوید که حضرت أمیرالمؤمنین فرمود: «خیر نسائها مریم و خیر نسائها خدیجة».

حاکم نیشابوری در مستدرک و طبرانی در معجم و احمد حنبل در مسند و ابن عبدالبر در جلد دوم استیعاب و دیگران از رسول خدا حدیث کرده اند که فرمود: «افضل نساء اهل الجنة خدیجة بنت

خویلد و فاطمة بنت محمد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم».

و نیز حاکم روایت کند از عایشه که رسول خدا فرمود: «سیدات اهل الجنة اربع مریم و فاطمة و آسیة و خدیجة».

و نیز حاکم روایت کند از حذیفه یمانی که رسول خدا فرمود: «خدیجة سابقة نساء العالمین الی الایمان بالله و بمحمد صلی الله علیه و آله».

بخاری در صحیح خود از عایشه روایت کند که خواهر خدیجه اذن خواست بر حضرت رسول وارد شود. رسول خدا چون نام خدیجه بشنید خرسند شد. من گفتم: چقدر او را یاد می کنی و حال آنکه

پیرزنی از زنهای حمراء الصدقین بوده که وفات کرده. خداوند بهتر از خدیجه به تو داده. پس آن بزرگوار برآشفت و فرمود: و الله بهتر از خدیجه روزی من نشده است. ایمان آورد به من آن وقتی که

مردم مرا تکذیب می کردند و مالش را انفاق کرد در وقتی که مردم خودداری می ورزیدند «و کانت من احسن النساء جمالا و اکملهن عقلا و اتمهن رأیا و اکثرهن عفة و دینا و حیاء و مروة و مالا».


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:41 توسط MR MohaammaD ):| |

عظمت و بزرگواری خدیجه آن قدر زیاد است که در این مختصر نمی گنجد و قلمها از ترسیم آن همه فداکاری و ایثار که به وسعت رضای الهی است، عاجز و ناتوانند. اینک به نقل چند حدیث در شرافت و مجد و عظمت آن مخدره بسنده می کنیم:

عایشه می گوید: من در مورد زنان پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به هیچ یک به اندازه خدیجه حساس نبودم، چرا که رسول خدا مرتب از او تعریف می کرد اگرچه من هرگز او را ندیده بودم. (19) .

علی علیه السلام نقل می کنند: روزی پیامبر صلی اللَّه علیه و آله در کنار همسرانش به یاد خدیجه گریه کرد. عایشه گفت: چه خبر است که برای پیرزنی از قبیله بنی اسد، این همه گریه می

 

 

کنی؟! رسول خدا در جواب گفت: شما آن وقت که مرا تکذیب می کردید و کافر بودید او ایمان آورده و تصدیقم کرد و هیچ یک از شما فرزندی نیاوردید، او فرزندانی آورد. (20) .

عن رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله: «یا خدیجة! ان اللَّه عزوجل لیباهی بک کرام ملائکته کل یوم مرارا». (21) .

رسول خدا خطاب به حضرت خدیجه فرمودند: ای خدیجه! خداوند هر روز چندین بار در مورد تو به ملائکه اش مباهات می کند.

قال رسول اللَّه: قال جبرئیل: «هذه خدیجة... فاقرا علیهاالسلام من ربها و منی و بشرها ببیت فی الجنة». (22) .

پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله از جبرئیل نقل می کند که اظهار داشت: سلام خدا و مرا به خدیجه ابلاغ کن و او را به بهشت جاویدان مژده ده.

این احادیث که از میان صدها حدیث در فضائل بانوی نخست اسلام انتخاب شده، می رساند که آن حضرت آن چنان در پیشگاه الهی مورد توجه بوده است که پروردگار عالم به او سلام و درود می

فرستد و بهشت را بر او وعده می دهد و هر روز در مورد وی بر ملائکه اش مباهات می کند و آن چنان زن فداکار و دلسوز بوده است، که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله پس از گذشت سالها از

وفات او، هرگز او را فراموش نکرد و در فراق او می گریست و او را جزو چهار زن برتر جهان به حساب می آورد.

چنانچه در صحیح مسلم و بخاری نیز آمده است، رسول خدا پس از مرگ خدیجه گاه گاه در احسان خدیجه قربانی می کرد و گوشت آن را به خانه دوستان خدیجه می فرستاد. (23) .

حضرت فاطمه علیهاالسلام مفتخر است به وجود مادر بسیار بزرگواری چون حضرت خدیجه که در عالم وجود، نظیری جز فاطمه علیهاالسلام ندارد و آن چنان دارای عظمت است که خداوند به

وجود او بر ملائکه اش مباهات کند.

 


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:40 توسط MR MohaammaD ):| |

خدیجه، دختر خویلد، فرزند اسد بن عبدالعزّی بود. عبدالعُزّی برادر عبدمناف، یکی از اجداد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله است و پدر این دو قصیّ بن کلاب می باشد. این چنین، خدیجه با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در جدّ چهارم (قصیّ بن کلاب) تلاقی دارند. خدیجه در یکی از خانواده های اصیل و شریف قریش به دنیا آمد و تربیت یافت. افراد خانواده اش همه دانشمند و فداکار و روحانی و حمایت کننده از خانه کعبه بودند. ایستادگی خویلد در برابر «تبّع» معروف است. آنگاه که تبّع از یمن به حج آمد و قصد کرد حجرالأسود را از جای برکند و با خود ببرد، تاریخ فراموش نمی کند زمانی را که خویلد با «تبّع» به مقابله و ستیز برخاست و هشدار داد که چنین اقدامی، خشم خداوند را در پی خواهد داشت و صاحب خانه (خداوند متعال) نفرین و هلاکت را بر او نثار خواهد کرد.

خویلد و یارانش ایستادگی کرده و تبّع را به هراس و بیم افکندند تا آنجا که چون به خانه رفت همواره در اندیشه تهدید خویلد بود و چون به خواب رفت، دید که او را به لعنت و هلاکت تهدید می

کنند؛ سرانجام از تصمیم خود منصرف شد. ابن اسحاق این ماجرا را چنین شرح می دهد:

هنگامی که تبّع عازم یمن شد، تصمیم گرفت حجرالأسود را با خود ببرد. جمعی از قریش نزد خویلد آمده، گفتند: چه بر سر ما خواهد آمد اگر حجر را ببرند؟!

خویلد گفت: داستان چیست؟

گفتند: تبّع می خواهد حجرالأسود را به سرزمین یمن منتقل کند.

خویلد گفت: مرگ به از این است!

آنگاه شمشیر برگرفت و قریش نیز شمشیرها برداشتند و نزد تبّع آمدند و گفتند: می خواهی با رکن حجر چه کنی؟

گفت: می خواهم آن را برای مردم خود ببرم.

قریش گفتند: مرگ به از این است.

و آنگاه شمشیرها گرفته، نزد رکن آمدند تا از آن محافظت کنند. (15) .

آری این خویلد، مرد شجاع و فرمانروای قوم است که از خانه خدا در زمان جاهلیت عرب حمایت کرد و به فضایل اخلاق و کرم و پاکی و اصالت خانوادگی شهره بود.

مادر حضرت خدیجه، فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لؤی بود. مادر فاطمه؛ یعنی جدّه خدیجه، «هاله» دختر عبدمناف بن حارث بود که نسبت او به «

لؤی بن غالب» می رسد.

بدین ترتیب پدر و مادر خدیجه از اصیل ترین خانواده های قریش بودند و در نسب و حسب برترین به شمار می آمدند و خدیجه در بهترین سرزمین رشد کرد و به اخلاق فاضله دست یافت و به

دیانت معروف بود و آلودگی هایی که دامان برخی خانواده های مکّه را گرفته بود، دامن پاک او را نگرفت؛ عنایت خداوند خدیجه را از آغاز کودکی حفظ و حراست می کرد؛ زیرا او باید امّ المؤمنین

باشد و هر زنی چنین شایستگی نداشت.

«اسد بن عبدالعزی» جد خدیجه یکی از اعضاء برجسته پیمان «حلف الفضول» است. پیمان مذکور را گروهی از رجال با شخصیت و عدالت خواه عرب بستند و قرار گذاشتند که از مظلومین دفاع

کنند و در یاری کردن درماندگان کوشش نمایند. رسول خدا نیز در آن انجمن عضویت داشت و می فرمود: من در خانه «عبداللَّه بن جدعان» حاضر بودم که پیمان بسته شد و اگر مرا دعوت نمایند با

کمال میل شرکت می کنم.

یکی از سنّتهای خانواده های قریش این بود که دختر وقتی به سن بلوغ می رسید، ازدواج می کرد و چون از ده سال می گذشت، دیگر کسی جرأت نمی کرد به آن خانواده نزدیک شود، مگر آن که

دارای نسب شریف و معروف به مروّت و فضل می بود. خدیجه ده ساله بود که «عتیق» پسر عائذ بن عبداللَّه مخزومی به خواستگاری او آمد و حاصل آن ازدواج فرزندی به نام عبداللَّه بود. طولی

نکشید عتیق درگذشت و ابوهاله مالک بن نباش تمیمی با او ازدواج کرد و دو پسر به نامهای هند و حارث و یک دختر به نام زینب آورد. گرچه «هند» نام مخصوص زنان عرب است، ولی گاهی بر

حسب عرف و عادت، نام زنان را بر مردان، می نهادند.

این پسر که به اصطلاح، ربیب و پرورده پیامبر خدا و برادر مادری حضرت فاطمه بود، به اسلام مشرف شد و خواهر زاده اش، حسن بن علی بن ابی طالب، روایتی معروف در اوصاف و خصوصیات

رسول خدا از وی نقل کرده است. «هند» در هنر وصف، سخت نیرومند بود و حدیثی که از او در زمینه صفات و شمایل پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل شده، بلیغ ترین احادیث در این باب است.

«هند»، در مقام ابراز شرافت خویش می گفت: من از لحاظ پدر و مادر و برادر و خواهر، از همه گرامی ترم، زیرا که در واقع پدرم رسول خدا و برادرم قاسم و خواهرم فاطمه و مادرم خدیجه است.

وی در غزوه بدر شرکت داشت و سرانجام، در جنگ جمل، در شمار لشکریان امام علی بن ابی طالب علیه السلام بود و در آن جنگ، به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

خدیجه، ام المؤمنین، پس از مرگ همسر خود با آن که خواستگارانی فراوان از میان اشراف و اعیان قریش داشت، به همسری هیچ یک تن نداد، تا سرانجام همای سعادت بر سرش سایه افکند و

افتخار ازدواج رسول گرامی و پیامبر ارجمند را یافت. خدیجه، نخستین همسر آن حضرت بود که مدت پانزده سال پیش از بعثت و ده سال پس از آن در کنار او و شریک زندگانی او بود.

از جمله عواملی که موجب شد او را لقب «طاهره» دهند این بود که او هرگز با زنان هوسران ننشست. معروف است که خانه های مکه در جاهلیت شاهد شب نشینی ها و لهو و لعب بود و حضرت

خدیجه از کنار آن خانه ها که برخی متعلّق به پسرعموها و پسر دایی هایش بود، می گذشت و می دید که به شب نشینی و لهو و لعب سرگرمند، اما هرگز تحت تأثیر این خانه ها قرار نگرفت و از

آنچه برخی زنان قریش بدان سرگرم بودند، بیزاری می جست.

زنان مکه و تاریخ، خاطرات ارزشمندی را از خدیجه به یاد دارند. زنان به دیدن او می رفتند و از کرم و عطای او بهره مند می شدند و چون به سوی کعبه می رفت، گرد او را احاطه کرده، وی را

همراهی می کردند و هیچ یک از آن زنان سخنی نامناسب که او نمی پسندید بر زبان نمی راند.

یکی از القاب ویژه خدیجه «سیده قریش» بود؛ این لقب بزرگ و وصف ارزشمند بدان جهت است که وی به اوصاف کمال انسانی راه یافته بود. او علاوه بر ثروت، از جمال و کمال بى نظیرى،

برخوردار بود.

ابوطالب (ع) در خواستگارى او را چنین وصف کرد:

اى جمع حاضر! بدانید که برادر زاده ما، محمد فرزند عبداللّه، کریمه شما قریش را خواستـگار است. بانوى مشهور و معروف به سخاوت و عفّت، بانویى که فضیلتش مشهور و زبانزد خاص و عام و

شانش عظیم و بزرگ است. (16) .

او در برابر ثروت و تجارت شیفته نبود و انبوه ثروت ها نتوانست در صفات پسندیده وی رخنه کند بلکه این ثروت و تجارت بود که در برابر او خاضع بود و این را باید ثمره آن احساس متعالی

برشمرد.

فقرا و نیازمندان و افراد غریب به سوی خانه او می آمدند و از سفره احسانش بهره مند می شدند. خداوند بانوی قریش را لقب «امّ المؤمنین» داد؛ زیرا منزلت فوق العاده ای داشت؛ منزلتی که در

طی قرن ها جاودانه است! او تمام آنچه را در توان داشت نثار کرد تا بار مشکلات را از دوش پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و خاندان و یارانش بردارد و در تبعید و محاصره، آنان را یاری رساند و به

خویشاوندانش و آنان که تحت محاصره اقتصادی قرار نداشتند، مخفیانه پیام می فرستاد که هر اندازه مقدور است، خوراک و آذوقه برای او بفرستد تا مسلمانانِ محصور در رنج نباشند و به رغم

مخالفت دشمنان رسالت، در پاسخ به دعوت وی همکاری می کرد؛ به این جهت خداوند، او را نخستین بانویی قرار داد که لقب امّ المؤمنین گرفت و شاید از برترین لقب ها و نام ها، همین نام بود

 

 

که آن بانوی پاک سیده قریش، امّ المؤمنین و سرور بانوان عالم لقب گرفت.

احمد حنبل از ابن عباس نقل کرده که گفت:

پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله چهار خط روی زمین کشید و فرمود: «می دانید اینها چیست؟»

گفتند: خدا و پیامبرش داناترند.

پیامبر فرمود: برترین زنان اهل بهشت خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد صلی اللَّه علیه و آله و مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم همسر فرعونند.

«أفضل نساء أهل الجنّة خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمّد و مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم اِمرأة فرعون». (17) .

صحیح بخاری از علی علیه السلام، از پیامبر صلی اللَّه علیه و آله نقل کرده که فرمود «... و خیر نسائها خدیجة». (18) .

این لقب را مادر زهرا علیهاالسلام با شایستگی که داشت به دست آورد؛ چرا که او هر آنچه داشت پیش کش به درگاه خدا کرد و گرانبهاترین چیزها را در راه خدا و یاری رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و

آله قربانی نمود و هرگز از یاری و مساعدت او دست برنداشت.

 


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:39 توسط MR MohaammaD ):| |

پدر برترین بانوی گیتی، «حضرت محمد (ص)»، کاروانسالار انسانیت و بزرگ پرچمدار آزادی و آزادگی است. همان کسی که با همین نام گرانقدر، چهار بار در کتاب ارجمند خدا گرامی داشته

شده و سوره ای نیز به همین نام در تکریم او فرود آمده است. (1) .

همان کسی که خدای جهان آفرین وجود گرانمایه و دین و آیین و راه و رسم آزادی بخش و انسان سازش را برای نجات بشریت برگزید و او را نوید بخش رستگاری و سعادت و هشدار دهنده از

نگونساری و تیره بختی قرار داد: «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا ونذیرا» (2) .

شخصیت پر شکوهی که آفریدگار هستی و فرشتگانش بر او درود می فرستند و به توحیدگرایان شایسته کردار و کمال جو نیز فرمان می رسد که هماره بر او درود بفرستند: «ان الله و ملائکته

یصلون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه...» (3) .

انسان برتری که خدا به او پایگاهی والا و بالا می بخشد و نویدش می دهد که در پرتو این رابطه خالصانه و عاشقانه اش با خدا و مهر و دلسوزیش نسبت به مردم، او را به مقامی ستوده می رساند:

«عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا» (4) .

و جان گرانقدر او را به گونه ای گرامی می دارد که به آن سوگند یاد می کند: «لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون» (5) .

و آن حضرت را به آسمان جلال و مقام شکوهبار قرب و اوج عرش و ملکوت پرواز می دهد تا در آن سیر آسمانی نشانه های قدرت خویش را بر آن بنده برگزیده بارگاهش بنمایاند:

«سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الا قصی...» ((6) .

و او را الگوی شایستگیها و برازندگی ها و کمال و جمال عنوان می سازد و می فرماید:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا» (7) .

«و بی گمان برای شما در اقتدا به پیامبر خدا الگو و سرمشقی نیکوست: برای آن کسی که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.»

و روشن می سازد که خدای فرزانه آنچه شایسته و بایسته است و آن حضرت پیش از انگیزش خویش، آنها را نمی دانست، همه را به او آموخت.

«و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم» (8) .

«و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمی دانستی به تو آموخت.»

و در ترسیم شخصیت اجتماعی و مردم دوستی اش می فرماید:

«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک» (9) .

«و در پرتو رحمت گسترده خداست که تو با اینان این گونه پرمهر و خوشخو هستی، و اگر تندخو و سختدل بودی، بی گمان از گرد تو پراکنده می شدند.»

و در فداکاری و عشق و ایمانش می فرماید:

«طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی...» (10) .

«هان ای طاها! قرآن را بر تو فرونفرستادیم که در رنج افتی، جز این که برای هر آن که می ترسد، مایه پند و اندرزی است.»

و در بشردوستی و خیرخواهی و فداکاری اش برای ساختن جامعه و دنیایی آباد و آزاد و زیبا می فرماید:

«لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم» (11) .

«بی تردید پیامبری از خود شما به سویتان برانگیخته شد؛ هر آنچه شما را رنج و آزار دهد، بر او گران می آید. سخت به شما دل بسته است و در هدایت و نیکبختی و نجات شما کوشاست و با ایمان

آوردگان و حق طلبان و عدالت خواهان، پرمهر و مهربان است.»

و آن پیشوای رادی و سرفرازی را موهبت عظیم و نعمت گران خدا به انسان ها وصف می نماید:

«لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة...» (12) .

«به یقین، خدا بر توحیدگرایان و شایسته کرداران، منت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خدا را برایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد....»

همو که قرآن در وصف شخصیت اخلاقی و انسانی اش، خلق و خوی پرشکوه او را بسان قرآن و عرش خویش عظیم می شمارد و می فرماید:

«إنک لعلی خلق عظیم» (13) .

«به راستی که تو دارای خلق و خوی شکوهبار و تحسین برانگیزی هستی.»

چرا که او به تنهایی به همه برازندگی ها و ویژگی های برجسته پیامبران، آراسته بود؛ به سپاسگزاری و حق شناسی نوح، به دوستی ابراهیم، به اخلاص موسی، به راستی اسماعیل، به شکیبایی

یعقوب، به پایداری ایوب، به جوانمردی و زیبایی یوسف، به فروتنی داوود، به حشمت و معنویت سلیمان، به شهامت و شجاعت صالح، به بشردوستی هود، به ستم ستیزی لوط، به مهربانی و دلسوزی

زکریا، به صلح دوستی و آزادگی مسیح و... و به تنهایی نشانگر همه والاییهای آنان بود؛ چرا که خلق و خوی انسانی و سبک و سیره آن پیشوای بزرگ، بسان قرآن بود؛ درست همان گونه که

معارف و مفاهیم زیبا و دلنواز قرآن، بی کران و جاودانه است، رفتار و کردار آن حضرت نیز زیبا، پرجاذبه و وصف ناپذیر بود.

«کان خلقه القرآن، یعنی کما ان معانی القرآن لا تتناهی کذلک اوصافه الجمیلة الدالة علی خلقه العظیم لا تتناهی.» (14) .

آری، پدر ارجمند و گرانمایه فاطمه (س) چنین بزرگ مرد پرشکوه و بی نظیری است، و این نخستین امتیاز آن بانوی فرزانه و بی همتاست.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:39 توسط MR MohaammaD ):| |

معیار و میزان سنجش ارزشمندی انسان از دیدگاه حضرت زهرا علیهاالسلام، روابط شایسته با مردم، و خانواده است که فرمود.

"قالت: خیارکم الینکم مناکبة و اکرمهم لنسائهم"؛

بهترین شما کسانی است که در برخورد با مردم نرم تر و مهربان تر است و ارزشمندترین مردم کسانی هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده اند. (1)

 

 


1. دلائل الامامة؛ کنز العمال، ج 7، ص 225؛ تاریخ بغداد، ج 12، ص 50.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:38 توسط MR MohaammaD ):| |

انسان زبده ترین آفریده های خداوند به مناسبت زمینه ها و امکاناتی است که در او وجود دارد. این پدیده حاصله از "نطفه امشاج"، خلق شده از "ماء مهین"، "صلصال کالفخار" و "تراب و طین" است که جلوه ای از "فَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی" را در درون دارد و آدمی با چنین مایه، می تواند زمینه را برای سقوط یا صعود خود از هر سو فراهم سازد.

او موجودی متعهد و مسؤول و مکلف است. مسؤول است که خود را رشد دهد، اوج و کمال بخشد. در طریق انجام هدف و مسؤولیت باشد. برای اعتلای حق و کمال بشریت بکوشد. به داد خود و مردم برسد. ترقی نماید، ترقی دهد و...

از دید فاطمه علیهاالسلام انسان والاتر از آن است که دوران حیاتش را تنها در راه شکم و شهوت صرف کند و وسیله ای برای حیاتی ننگین باشد. او می تواند تا بی نهایت اوج گیرد، پرواز کند، صعود نماید و...

او در معرض آزمایش های گوناگون، در خیر و شر، در بلا و ابتلاء، در رنج و سرور، در نعمت و نقمت، در مرگ و حیات است. باید بکوشد که در این صحنه امتحان، خود را آنچنان که هست بنمایاند و برای آنچه که باید باشد تلاش کند.

 


برگرفته شده از http://sedighe.ir

نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:38 توسط MR MohaammaD ):| |

رسول خدا صلی الله علیه وآله از هر فرصتی برای تربیت جسمی و روحی فاطمه علیها السلام استفاده می کرد تا از او دختری نمونه، همسری نمونه و مادری نمونه بسازد، تا الگوی دیگران باشد. ابن شهر آشوب نقل می کند: روزی حضرت فاطمه علیها السلام از پدرش رسول خدا صلی الله علیه وآله تقاضای انگشتری نمود، پیغمبر به او فرمود: می خواهی چیزی به تو یاد دهم که از انگشتر بهتر باشد؟ سپس به او فرمود: هرگاه نماز شب خود را خواندی از خدا بخواه که به حاجت خود می رسی! فاطمه علیها السلام به دستور پدر این کار را انجام داد. هاتفی او را ندا داد: ای فاطمه علیها السلام! آنچه را خواسته ای در زیر مصلی و جای نماز تو است. فاطمه جای نماز را بلند کرد، زیر آن انگشتر یاقوتی را که به قیمت در نمی آمد مشاهده نمود. آن را بر داشته به انگشت کرد و مسرور شد. چون شب شد در خواب دید گویا در بهشت است و سه قصر را مشاهده کرد که مانند آنها در بهشت نبود، پرسید: این قصرها از آن کیست؟ گفتند: فاطمه دختر محمد صلی الله علیه وآله. فاطمه علیها السلام داخل یکی از آن قصرها شد و گردشی کرد. تختی در آنجا دید که سه پایه داشت. پرسید: این تخت چرا سه پایه دارد؟ گفتند: چون صاحب این تخت از خدا انگشتری درخواست کرده، به همین جهت یکی از پایه های این تخت را برداشته و برای او انگشتر درست کرده و به او داده اند و از این جهت این تخت روی همین سه پایه مانده است. فاطمه علیها السلام از خواب بیدار شد. چون صبح شد، پیش پدر آمد و خوابی را که دیده بود برای پدر تعریف کرد. حضرت به او فرمود: دنیا از آن شما نیست و آخرت بهره شما است و وعده گاه شما بهشت خواهد بود، شما را با دنیای فانی و پر از فریب کاری نیست. سپس به او دستور داد که به همان ترتیب انگشتر را زیر مصلی و جانماز خود بگذارد. فاطمه علیها السلام طبق دستور پدر عمل کرد. شب در خواب بهشت را دید و داخل همان قصر شده و آن تخت را مشاهده کرد که روی چهار پایه است و چون علت را پرسید گفتند: انگشتر برگشت و تخت به حال نخستین روی چهار پایه استوار گردید.(1)

سوید بن غفله می گوید: علی علیه السلام به شدت (گرسنگی و یا تنگدستی) مبتلا شده بود، فاطمه علیهاالسلام خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله آمد و در خانه را کوبید. حضرت فرمود:

"اسمع حس حبیبی بالباب"؛

صدای پای محبوبم (فاطمه) را از پشت در می شنوم.

ای ام ایمن! برخیز و نگاه کن. ام ایمن در را به روی فاطمه گشود، وی وارد شد، حضرت فرمود: هیچ وقت در این ساعت نمی آمدی. فاطمه عرض کرد:

"یا رسول الله! ما طعام الملائکه عند ربنا؟"؛

ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم غذای ملائکه، نزد پروردگارمان چیست؟

فرمود: "التحمید"؛

ستایش خدا.

عرض کرد: غذای ما چیست؟

رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

"والذی نفسی بیده، ما اقتبس فی آل محمد شهرا نارا"؛

قسم به آنکه جانم به دست اوست، یک ماه است در میان آل محمد پاره آتش (جهت پختن نان و غذا) نمی بینم.

پنج کلام به تو تعلیم می دهم که جبرئیل علیه السلام به من تعلیم نمود. عرض کرد: یا رسول الله، آن پنج کلام چیست؟ فرمود:

"یا رب الاولین و الاخرین، یا ذا القوة المتین، و یا راحم المساکین، و یا ارحم الراحمین"

ای پروردگار اولین و آخرین، ای صاحب نیروی متین و محکم، و ای رحم کننده بر مساکین، و ای رحیم ترین رحم کنندگان.

فاطمه علیهاالسلام برگشت. چون علی علیه السلام وی را دید، فرمود: پدر و مادرم فدایت، با خود چه آوردی، ای فاطمه!

عرض کرد: "ذهبت للدنیا و جئت للاخرة"؛ برای دنیا رفتم، و برای آخرت آمدم.

علی علیه السلام فرمود:

"خیر امامک، خیر امامک" (2) ؛ پیش رویت خیر است، پیش رویت خیر است.

 

 


(1) زندگی حضرت فاطمه و دختران پیامبر، ص 27.

(2) بحارالانوار، ج 43، ص 152، ح 10.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:37 توسط MR MohaammaD ):| |

فاطمه علیهاالسلام از معدود زنانی است که هرگز اسیر زرق و برق دنیا نشد و زیبائیهای آن او را نفریفت و هوسهای ناموزون در درون او پدید نیاورد. دنیا برای او بزرگترین مقصد و منتهی نیست، بلکه وسیله و مزرعه ای است برای سعادت آخرت. در دعای او این جمله را می بینیم که فرمود: "اللَّهُمَ لا تَجْعَل الدُنیا اَکَبر همّیِ وَ لا مَبْلَغِ عِلْمی" ؛

خداوندا دنیا را بزرگترین همّ و مقصدم قرار مده...

و هم در دعایی دیگر فرماید: خداوندا! مرا تا آنگاه زنده بدار که زندگی برای من مفید و خیرآور باشد و مرگ مرا زمانی مقدر فرما که در آن زمان مردن برای من بهتر باشد. "اللَّهُم اَحْیِنی ما عَمِلَتِ الحَیوة خَیراً وَ تَوفَّنی اِذا کانَت الوَفاهُ خَیراً لی".

در همه مناجاتهایش و سخنانش توجه به دین و دنیا و معاد دارد و باز هم در جمله ای دیگر از دعای خود فرماید: "اللَّهم اَصْلِحْ لی دینی الذَی هُوَ عِصَمة اَمری وَ دُنْیای اَلّذی فیها مَعاشی وَ اَصْلِحْ لی آخِرَتی التی فیها مَعادی وَ اجْعَلِ الحَیوة زِیادةً لی فی کُلِ خَیر".

در درخواستهای خود فرماید: ای کسی که هر روز نزد او جدید است و هر رزق و روزی در نزد او آماده، تو آن خدای دائمی که روزگار کهنه و فرسوده ات نسازد... خدایا بر کار من پرده بپوشان و مادام که زنده ام مرا در عافیت (دین و دنیا) بدار، مرا بیامرز و بر من رحمت آور. "یا مَنْ کُلَّ یَوْمِ عنْدَهُ جَدیدٌ وَ کُلُ رِزْق عنْدَهُ عَتیدٌ اَنْتَ الدَّائم الَّذی لا تُبکیکَ الازمانِ... اللَّهم وَ اسْتُرنی وَ عافِنی اَبَداً ما اَبقَیْتَنی وَاغْفِرْلی وَارْحَمْنی..." (4) .

 

 


(4) فاطمة الزهراء علیهاالسلام، بخش دعا.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:37 توسط MR MohaammaD ):| |

فاطمه زهرا علیها السلام قربانی دنیاطلبان ریاست طلب و دنیادوست شد. کسانی که همه شرافتهای انسانی، اخلاقیات دینی و اعتقاد به نبوت و امامت و معاد را فراموش کرده و چشم به متاع قلیل دنیا دوختند. بالاترین خطیئه، غصب خلافت و سرقت فدک بود و این خطیئه نبود مگر بخاطر حبّ دنیا.

در برابر این تفکر علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و خاندان او دارای صفت اخلاقی زهد یعنی بی رغبتی به متاع دنیا و خریدار رضایت خدا بودند. فاطمه زهرا علیها السلام در ارتباط با دنیا می فرماید: "رسول گرامی اسلام فرموده دخترم! آیا دوست داری دعایی تو را بیاموزم که هیچ کسی آن را نمی خواند مگر آنکه خواسته های او تحقق پذیرد؟ در پاسخ پدر فرمودند: "یا اَبَة لَهذا اَحَبُّ اِلَیَّ مِنَ الدُنْیا وَ ما فیها"؛ پدرجان! چنین دعایی از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوب تر است.(8)

همچنین در جائی دیگر حضرت فاطمه علیها السلام فرمودند:

"اِنّی لا اُحِبُّ الدُّنْیا"؛ من دنیای دنیاپرستان را دوست ندارم.

همچنین درباره شکوه و غم های جانکاه حضرت زهرا علیها السلام پیامبر گرامی اسلام به اصحاب خویش خبر داده و فرمود: "دخترم آن چنان در امواج بلاها و مصیبتها غمناک و نگران می شود که دست به دعا برداشته از خدا آرزوی مرگ و شهادت می کند و می گوید:

پروردگارا! از زندگی خسته و روی گردان شده ام و از دنیازدگان، بلاها و مصیبتهای ناگوار دیدم، خدایا! مرا به پدرم رسول خدا صلی الله علیه وآله متصل گردان و مرگ مرا زود برسان." (9)

 

 


(8) نهج الحیاة، ص 151، ح 80.

(9) نهج الحیاة، ص 204، ح 118.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:36 توسط MR MohaammaD ):| |

من راجع به حضرت صدیقه علیها‏السلام خودم را قاصر می‏دانم ذکری بکنم فقط اکتفا می‏کنم به یک روایت که در کافی شریف است و با سند معتبر نقل شده است؛ و آن روایت این است که حضرت صادق علیه‏السلام می‏فرماید: "فاطمه علیها‏السلام بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدّت بر ایشان غلبه داشت؛ و جبرئیل امین می‏آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می‏کرد و مسایلی از آینده نقل می‏کرد."

ظاهر روایت این است که در این هفتاد و پنج روز مراوده‏ای بوده است؛ یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است... البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم....
در هر صورت، من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده‏اند: ـ با این که آنها هم فضایل بزرگی است ـ این فضیلت را من بالاتر از همه می‏دانم که برای غیر انبیا: آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا و بعضی اولیایی که در رتبه آنهاست، برای کسی دیگر حاصل نشده.(امام خمینی، 11/12/64)(1)

امام خمینی قدس‏سره عاشق خدا بود و شیدای حقّ. دلداده رسالت بود و جرعه نوش کوثر ولایت. یاد و نام مادرش زهرای اطهر برایش دل انگیز بود و شورآفرین. تقدیر نیز این دوستداری و جذبه ولایی را زیبا و نیک به هم پیوند داد و میلاد فرزند را قرین تجلّی نور فاطمی در بیستم جمادی الثانی قرار داد. کتاب "مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة"، پرتوی از شیدایی و مهر ولایی اوست و سخنان فوق جلوه شکوهمندی از مهر و معرفت مقام فاطمی. امام قدس‏سره با نقل روایتی معتبر از اصول کافی به عظمت معنوی فاطمه علیها‏السلام ـ که همان محدّثه بودن است ـ اشاره می‏کند و آن را مهمترین فضیلت بانوی نمونه اسلام می‏شمارد. فضیلتی که جز برای طبقه اول انبیاء برای دیگری حاصل نشده است. گفتگو با جبرئیل به مدّت هفتاد و پنج روز و سخن گفتن با فرشتگان که به خاطر مکرمت و عظمت فاطمی به حضورش می‏شتافتند. امام صادق علیه‏السلام در پاسخ فردی که می‏پرسد: محدّث چیست؟ می‏فرماید: "یأتیه ملک فینکت فی قلبه کیت و کیت".
محدّث کسی است که فرشته به سویش می‏آید و به قلب او لطایف و نکات آسمانی را یاد آور می‏شود.(2)

امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: محدّث کسی است که فرشته را نمی‏بیند؛ اما سخن او را در بیداری می‏شنود.(3)


برگرفته شده از http://sedighe.ir

ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:34 توسط MR MohaammaD ):| |

شخصیت و کمال ساره در آن همه خدمت و پذیرایی از میهمانان همسرش حضرت ابراهیم علیه السلام بود، به طوری که او همواره برای خدمت به میهمانان سرپا بود و قرآن در وصف این بانوی نیکوکار و میهمان نواز می فرماید:

«وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْراهِیمَ (1) وَامْرَأَتُهُ قائِمَةٌ...» (2) ؛

از میهمانان ابراهیم خبردارشان کن در حالی که همسرش (ساره) سرپا بود...

وی در پذیرایی از میهمانان همسرش آنچنان مهارت داشت که حتی وقتی میهمان ناخوانده ای وارد می شد، طولی نمی کشید که به بهترین وجه مورد پذیرایی قرار می گرفت:

«... فَمَا لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ». (3) ؛

... طولی نکشید که گوساله ای بریان حاضر آورد.

شاید بر اثر این صفت کمال یعنی میهمان نوازی بود که خداوند در سن پیری حضرت اسحاق و حضرت یعقوب را توسط میهمانان ابراهیم علیه السلام به وی بشارت داد:

«... فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ» (4)

فاطمه زهرا علیها السلام نیز نمونه قائمات در اسلام است که آنقدر برای تهیه نان و غذا جهت فرزندان و میهمانان زحمت می کشید و سرپا بود که بدنش دچار آسیب می گردید. (5)

با این تفاوت که ساره با وفور و فراوانی اموال حضرت ابراهیم علیه السلام به پذیرایی از میهمانان می پرداخت و فاطمه زهرا علیها السلام در عین تنگدستی و با ایثار از میهمانان شوهرش پذیرایی می کرد.

به عنوان نمونه قرآن کریم در شرح ایثار خاندان نبوت در سوره مبارکه حشر می فرماید: «و یؤثرون علی انفسهم و لوکان بهم خصاصة»

هر چند به چیزی نیازمند باشند باز مهاجران را به خویش در آن چیز مقدم می دارند و جانشان به کلی از بخل و حسد و حرص دنیا پاک است.

شرح ماجرا: در حدیث آمده است که مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شد و از گرسنگی شکایت کرد، رسول خدا صلی الله علیه وآله شخصی را به حجره های همسران خود فرستاد تا چیزی برای مرد فقیر بیابند، اما همگی آنها گفتند: «ماعندنا الا الماء»؛ نزد ما چیزی جز آب نیست. سپس پیامبر صلی الله علیه وآله رو به اصحاب کرد و فرمود: چه کسی امشب این مرد فقیر را مهمان می کند؟ علی علیه السلام فرمود: «أنا له یا رسول الله»؛ من پذیرائیش می کنم ای رسول خدا!، پس به طرف خانه حرکت کرد و جریان را به اطلاع حضرت فاطمه علیها السلام رساند، حضرت فاطمه گفت: «ما عندنا الا قوت الصبیة و لکنا نؤثر به ضیفنا»؛ نزد ما غذایی، جز به اندازه دختر بچه ای نیست ولکن ما مهمان را بر خود مقدم می داریم. آن شب علی علیه السلام به فاطمه علیها السلام فرمود: شما بچه ها را خواب کن، من از مهمان پذیرایی می کنم. چراغها را خاموش کرد و خود به همراه مهمان سر سفره نشست، اما خود از غذا چیزی نخورد تا اینکه مهمان سیر شد، صبح همان شب آیه نهم از سوره حشر در شأن ایشان، (علی و فاطمه علیهماالسلام) نازل شد. علی علیه السلام صبح خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله شرفیاب شد. (بی آنکه سخنی بگوید) پیامبر صلی الله علیه و آله تبسم کرد و آیه فوق را تلاوت فرمود و ایثار آنها را ستود (6)

 

 


(1) حجر، 51.

(2) هود، 71.

(3) هود، 69.

(4) هود، 71.

(5) مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 289؛ جامع ترمذی، ص 3409؛ سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 125؛ ذخائر العقبی طبرسی، ص 51.

(6) امالی طوسی، ص 190؛ وسائل الشیعة، ج 6، ص 323.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:34 توسط MR MohaammaD ):| |

ترجمه سوره کوثر:

به نام خداوند بخشنده مهربان. ما به تو کوثر دادیم. پس به درگاه پروردگارت نماز بگزار. آن کس که با تو دشمن است، ابتر است.

کوثر از ریشه «کثر» است و در لغت به معنای فراوانی و خیر زیاد است. کوثر، بسیار از هر چیز، اسلام، نبوت، مزد زیاد خیر بسیار و...معنا می دهد. (7) .

«شیخ طبرسی (ره)» در تفسیر خود می نویسد:

«گفته اند: مراد از کوثر، نسل و ذرّیه حضرت رسول صلی الله علیه و آله است که از فاطمه زهرا علیها السلام، دختر آن حضرت، به وجود آمد و تعدادشان تا روز قیامت بیرون از شمار است.» (8) .

علامه طباطبایی (ره) در تفسیر همین سوره می نویسد:

«ظاهراً آیه انا أعطیناک الکوثر، همان کثرت ذرّیه پیامبر صلی الله علیه و آله است و گرنه آیه انّ شانئک هو الأبتر، خالی از فایده است و این که آیه اول این سوره به صورت متکلم مع الغیر بیان شده، دلیل بر عظمت و اهمیت این امر است. با توجه به اینکه جمله را با کلمه «انّ» تأکید بیان فرموده و نیز کلمه اعطا به معنای تملیک است- یعنی ما به تو کوثر را تملیک کردیم- روی هم رفته، آیه دلیل است بر اینکه فرزندان فاطمه علیها السلام ذرّیه پیغمبرند و خداوند، نسل آن حضرت را بی شمار گردانیده، با آنکه دچار همه گونه سختی، ناراحتی و کشتار شدند.

وقتی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از انجام مراسم تدفین قاسم به خانه باز می گشت در میان راه «عاص بن وائل» با آن حضرت روبرو می شود و می گوید: تو ابتر هستی.

خداوند، سوره کوثر را در رابطه با همین قضیه، نازل فرمود که: دشمنان پیامبر ابتر هستند.» (9) .

نیشابوری، صاحب تفسیر «غرائب القرآن» می نویسد:

«گفته اند که کوثر به فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله اطلاق می شود، زیرا که این سوره در مقابله با کسانی نازل شد که گفته اند پیامبر صلی الله علیه و آله ابتر است و معنی کوثر، آن است که با به دنیا آمدن فاطمه علیها السلام نسل آن حضرت تا دنیا باقی است، برقرار و جاویدان است و با آن همه کشتار که در خاندان نبوت رخ داد، جهان از فرزندانش پر شده از بنی امیه هیچ کس در دنیا باقی نماند.» (10)

شیخ ابوالفتوح رازی (ره) در تفسیر خود می نویسد:

«کوثر بر وزن فوعل بر کثرت و فراوانی دلالت می کند و این گفته مطابق شأن نزول سوره است. یعنی ای پیغمبر! دلتنگ مباش از آنکه تو را ابتر خوانند که ما تو را کثرتی دهیم (در عقب و نسل و فرزندان) که بر زمین هیچ بقعه و خطه(ای) نماند، مگر آنکه جماعتی از فرزندان تو آنجا باشند. خواهی دید که روزی در کربلا آن جماعت، اهل بیت را بکشند و از فرزندان امام حسین علیه السلام کسی جز زین العابدین نماند. خدای تعالی از نسل او، به تنهایی، عالم را پر کند. اکنون، تو شکر کن خدای را و نماز کن و روز عید، شتر بکش که دشمنان و عیّابان تو ابتر و دنباله بریده خواهند بود. از آنانکه این گفتند در جهان، اثر نماند ایشان را و اعقاب ایشان را بر این قول. سوره از اول تا آخر، یک حدیث باشد.» (11) .

ملا فتح الله کاشانی در تفسیر «منهج الصادقین» می نویسد:

«ابن عباس و ابن جبیر و مجاهد تفسیر کرده اند آن را به خیر بسیار. یعنی به درستی که ما عطا کردیم تو را خیر بسیار که آن اولاد و اعقاب بی شمار و کثرت نسل و ذریّه اطهار از فاطمه زهرا علیها السلام است. یعنی ای محمد! خاطر شریف را اندوهگین مگردان که تو را کثرتی دهیم در عقب نسل که در زمین، هیچ بقعه ای و خطّه ای نماند که از فرزندان تو در آن جا نباشد و این مشهور و معروف است که بعد از شهادت امام مظلوم معصوم، اباعبدالله الحسین علیه السلام، به غیر از حضرت امام زین العابدین علیه السلام مذکر از اهل بیت او کسی نمانده بود. حق- سبحانه و تعالی- انجاز وعده خود فرموده، از نسل او عالم را پر گردانید.» (12) .

در «مجمع البحرین» آمده است: «گویند: کوثر، کثرت نسل و ذریّه است و نمودار آن، نسل پیامبر صلی الله علیه و آله از اولاد فاطمه علیها السلام است که تعدادشان بی شمار و تا آخر روزگار، برقرار است.» (13).

 


(7) منتهی الارب فی لغه العرب، ج 4، ص 1081.

(8) تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 525.

(9) تفسیر المیزان، ج 20، ص 522.

(10) تفسیر غرائب القرآن، ج 3، جزء سی ام.

(11) تفسیر ابوالفتوح، ج 10، ص 371- 372.

(12) تفسیر منهج الصادقین، ج 10، ص 340.

(13) مجمع البحرین، ص 3.

 


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:33 توسط MR MohaammaD ):| |

«کوثر» بر وزن «فوعل» وصفی اخذ شده از «کثرت» و به معنای «خیر کثیر و فراوان» است. (1) گستره معنایی این واژه چنان وسیع و جامع است که مصادیق بی شماری از جمله «خیر بی نهایت» را نیز می تواند شامل شود. در تفاسیر شیعه و سنی معانی بسیاری برای «کوثر» ذکر شده است که جملگی، از مصادیق همین «خیرکثیر» می باشند؛ مصادیقی چون:

حوض و نهر کوثر در جنت که تعلق به پیامبر دارد و مؤمنان به هنگامه ورود به بهشت، از آن سیراب می شوند. (2) .

مقام شفاعت کبری در روز قیامت

نبوت

حکمت و علم به حقایق اشیا.

قرآن

کثرت اصحاب و پیروان

کثرت معجزات

کثرت علم و عمل

کثرت معرفت در توحید

کثرت نعمتهای دنیا و آخرت

نسل کثیر و ذرّیه فراوان که در گذر زمان باقی مانند و بیتردید این فراوانی ذرّیه و باقی ماندن نسل از وجود دختر والا گهر پیامبر، فاطمه زهرا علیها السلام نشأت گرفته است. (3) .

آری، خداوند متعال به حبیب خویش، «خیر کثیر» و «فضل عظیم» و فضایل بیرون از حد و حصر عطا فرموده است که مصادیق آن، حتی از حیطه شمار نیز خارج است:

اما بنا بر عقیده بسیاری از علمای شیعه و پاره ای از علمای اهل سنت، بارزترین مصداق «کوثر» وجود نازنین حضرت زهرا علیها السلام می باشد.

در شأن نزول این سوره می خوانیم:

«عاص بن وائل» که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله را به هنگام خارج شدن از مسجدالحرام ملاقات کرد، و مدتی با حضرت گفتگو نمود، گروهی از سران قریش در مسجد نشسته بودند و این منظره را از دور مشاهده کردند،

هنگامی که «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت می کردی؟

گفت: با این مرد «ابتر»!

این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که «عبداللَّه»، پسر پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله از دنیا رفته بود، و عرب کسی را که پسر نداشت «ابتر» (یعنی بلاعقب) می نامید. و لذا قریش این نام را بعد از فوت پسر پیامبر برای حضرت انتخاب کرده بود. سوره فوق نازل شد و پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله را به نعمت های بسیار و کوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند.

توضیح این که، پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله دو فرزند پسر از بانوی گرامی اسلام، حضرت خدیجه علیها السلام داشت: یکی قاسم و دیگری طاهر که او را عبداللَّه نیز می نامیدند و این هر دو، در مکه از دنیا رفتند و پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله فاقد فرزند پسر شد. این موضوع زبان بدخواهان قریش را گشود. کلمه «ابتر» را برای حضرتش انتخاب کردند. پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله در سال هشتم هجری در مدینه از ماریه قبطیه، صاحب فرزند ذکور دیگری به نام ابراهیم شد، ولی او نیز قبل از آنکه به دو سالگی برسد چشم از دنیا پوشید و وفات او قلب پیامبر صلی اللَّه علیه و آله را آزرد.

آنها طبق سنت خود برای فرزند پسر اهمیت فوقالعاده ای قائل بودند و او را تداوم بخش برنامههای پدر می شمردند. بعد از این ماجرا آنها فکر می کردند با رحلت پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله برنامههای او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند.

سوره کوثر نازل شد و خداوند در این سوره به طور اعجاب آمیزی به آنها پاسخ گفت و خبر داد که دشمنان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتی که در این سوره داده شد از یک سو ضربه ای بود بر امیدهای دشمنان اسلام و از سوی دیگر تسلی خاطری برای رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله بود که بعد از شنیدن آن لقب زشت و توطئه دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدّر شده بود. (4) .

کوثر یک معنی جامع و وسیع دارد و آن، خیر وسیع و فراوان است و مصادیق آن زیاد است، ولی بسیاری از بزرگان علمای شیعه وجود مبارک فاطمه زهراء علیها السلام را یکی از روشن ترین مصداقهای آن دانسته اند، چرا که شأن نزول آیه می گوید: آنها پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله را متهم می کردند که بلاعقب است. قرآن ضمن نفی سخن آنها می گوید: «ما به تو کوثر دادیم.» از این تعبیر استفاده می شود که این خیر کثیر، همان فاطمه زهرا علیها السلام است، زیرا نسل و ذریّه پیامبر صلی اللَّه علیه و آله به وسیله همین دختر گرامی در جهان انتشار یافت، نسلی که نه تنها فرزندان جسمانی پیامبر بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهای اسلام را حفظ کردند و به آیندگان ابلاغ نمودند، نه تنها امامان معصوم اهل بیت علیهم السلام، بلکه هزاران نفر از فرزندان فاطمه علیها السلام در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علمای بزرگ، نویسندگان، فقها، محدّثان، مفسّران والا مقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکاری در حفظ آیین اسلام کوشیدند.

در اینجا به بحث جالبی از فخر رازی اشاره می کنیم که در ضمن تفسیرهای مختلف کوثر می گوید: «قول سوم این است که این سوره به عنوان ردّ بر کسانی نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه وآله خرده می گرفتند، بنابراین معنای سوره این است که: خداوند به او نسلی می دهد که در طول زمان باقی می ماند. ببین! چه تعداد از اهلبیت را شهید کردند در عین حال جهان مملو از آنهاست این در حالی است که از بنی امیّه (که دشمنان اسلام بودند) شخص قابل ذکری در دنیا باقی نمانده، سپس بنگر و ببین چقدر از علمای بزرگ در میان آنهاست مانند «باقر» و «صادق» و «رضا» و «نفس زکیه» (5) و...» (6).

 


(1) مجمع البیان، ج 5، ص 548.

(2) مجمع البیان، ج 5، ص 548.

(3) ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج 27، ص 309.

(4) تفسیر نمونه، ج 27، ص 368 ـ 369.

(5) نفس زکیه لقبی است برای «محمد بن عبداللَّه» فرزند «امام حسن مجتبی» که به دست «منصور دوانیقی» در سال 145 هجری به شهادت رسید.

(6) تفسیر نمونه، ج 27، ص 375- 376 به نقل از تفسیر فخر رازی، ج 32، ص 124.

 


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:32 توسط MR MohaammaD ):| |

حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند:

آن گاه که در روز قیامت برانگیخته شوم،دستم را بلند میکنم گناهکاران امّت پدرم را شفاعت خواهم کرد.

إذا حشرت یوم القیامة أرفع هذا إلى یدی و أشفع فی عصاة أمّة أبی....



عوالم العلوم و المعارف ج11 ، ص451


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:31 توسط MR MohaammaD ):| |

حضرت زهرا ( علیها السلام ) در رابطه با دعای روز جمعه از رسول گرامی اسلام نقل فرمودند که : در روز جمعه ساعتی است که هر خواسته خیر و نیکویی در آن ساعت به اجابت می رسد. پرسیدم : رسول الله کدام ساعت است ؟ فرمودند : آنگاه که نصف قرص خورشید در افق پنهان شود .



کنز العمال جلد 7 صفحه 766


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:30 توسط MR MohaammaD ):| |

این احادیث در کتب اهل سنت با اندک اختلافی در الفاظ بسیار نقل شده است. البته در کتب شیعه نیز فراوان است، ولی هدف و مقصد ما فقط نقل احادیث از طریق اهل سنت می باشد.

دانشمند معروف «جلال الدین سیوطی» در تفسیر در المنثور از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کند:

«در شب معراج مرا وارد بهشت کردند و در برابر درختی از درختان بهشتی ایستادم که در تمام بهشت از آن زیباتر و با برگ هایی سفیدتر و میوه ای خوشبوتر ندیدم. یکی از میوه های آن را برگرفتم و تناول کردم و نطفه ای در صلب من تشکیل شد. بعد از آن که به زمین هبوط کردم و با خدیجه همبستر شدم، نطفه فاطمه سلام الله علیها منعقد شد. لذا هنگامی که مشتاق بوی بهشت می شوم، فاطمه را می بویم.» (14)

از احادیثی که از کتب معتبر اهل سنت نقل شد به دست می آید که فاطمه زهرا سلام الله علیها بانویی بهشتی و اصل وجود آن بانو از میوه بهشتی به وجود آمده است و نیز فهمیده می شود وی چه مقدار قدر و منزلت و مقام در نزد خدایش دارد.

روایت هایی که بر این مضمون است در کتب احادیث شیعه بسیار است. (15)

«خدیجه کبری روزی از رسول خدا خواست که بعضی از میوه های بهشتی را به وی نشان بدهد و تعریف بنماید. جبرئیل در حالی که دو سیب از بهشت برای پیامبر صلی الله علیه و آله آورده بود، شرفیاب شد و عرض کرد: ای محمد! آن خدایی که هر چیزی را به اندازه آفریده و برای هر چیزی اندازه و حدی معین قرار داده است، می گوید: یکی از این سیب ها را خود بخور و دیگری را به خدیجه اطعام کن و با وی همبستر شو. زیرا من فاطمه زهرا را از شما به وجود می آورم.

پس پیامبر صلی الله علیه و آله آنچه را که خداوند فرمود و جبرئیل گفته بود، انجام داد. هر زمانی که در پیامبر صلی الله علیه و آله شوق بهشت و نعمت های آن ایجاد می شد، فاطمه را می بوسید و نسیم بهشت را از آن استشمام می نمود و هر وقتی که پیامبر این کار را می کرد، می فرمود: فاطمه فرشته ای است به صورت انسان». (16)

راویان این حدیث عایشه و ابن عباس و سعید بن مالک و عمر بن خطاب هستند. روایات متواتر به این مضمون زیاد است، ولی به علت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:29 توسط MR MohaammaD ):| |

در جهان طبیعت، شرایط و عوامل برای ظهور و پدید آمدن موجودات، مختلف و گوناگون است. در این صورت مسلم است که شرایط مختلف، موجب ظهور استعدادهای مختلف بوده است و استعدادهای گوناگون، قابلیت های متفاوتی را برای دریافت فیض الهی ایجاد می کند. نتیجه این که موجودات، در دریافت فیض از فیاض مطلق، مساوی نیستند. اگر در برخی موارد به ظهور پدیده ای برخوردیم که از نظر ما رشد و تولد او و یا صفات بارز در او غیر منتظره یا غیر عادی و طبیعی باشد، نباید آن را خارج از قوانین نظام بپنداریم و یا درباره نظام آفرینش به شک و تردید بیفتیم و آن را تبعیض در خلقت به حساب آوریم و نعوذ باللَّه کار خالق را گزاف بپنداریم. بلکه باید آن امری را که به نظر ما خارق العاده است با این قاعده حل کنیم که خدای حکیم و عادل بخشندگیش به حق است و بر اساس سنت های محکم الهی، نه گزاف و اتفاقی.

از نمونه های بارز خارق العاده بودن، تولد بانوی بزرگ اسلام دخت نبیّ گرامی اسلام حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله این است. که نور او در میوه بهشتی قرار گرفت و نطفه او در صلب قطب عالم امکان،آن انسان کامل بسته شد و از آنجا به رحم پاک مقربترین زن یعنی خدیجه کبری بنت خویلد انتقال یافت.

فاطمه سلام اللَّه علیها در رحم مادر به قدری از عظمت و قابلیت برخوردار است که وقتی زنان مکه، خدیجه را به جرم این که با محمد صلّی اللَّه علیه و آله ازدواج کرده، ترک می گویند و او غمگین می شود، در رحم با مادر سخن می گوید و او را از تنهایی رها کرده، دعوت به صبر می کند. تا این که روزی به حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله عرض می کند: «الجنین الذی فی بطنی یحدّثنی و یؤنسنی»(9)؛

این جنینی که در رحم من است با من سخن می گوید و با من انس می گیرد.

و پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله به خدیجه آرامش بیشتری داده می فرماید:

«یا خدیجة! هذا جبرئیل یخبرنی أنها أنثی و أنها النسلة الطاهرة المیمونة و أن اللَّه تبارک و تعالی سیجعل نسلی منها و سیجعل من نسلها أئمة و یجعلهم خلفاءه فی أرضه بعد انقضاء وحیه»؛(10)

«ای خدیجه! جبرئیل به من خبر می دهد که او دختر است و به راستی او دارای فرزندان پاک و خجسته خواهد بود و محققاً خدای تبارک و تعالی به زودی ذریه ام را از او قرار می دهد و به زودی خداوند از نسلش ائمه هدی علیهم السلام را به وجود می آورد و بعد از پایان رسیدن وحی الهی، خداوند اینها را خلیفه خویش در زمین قرار خواهد داد».

این موضوع را هم اهل سنت و هم شیعه هر دو قبول دارند و بیان کرده اند.

از جمله عبدالرحمن شافعی از قول خدیجه می گوید:

«انه لما حملت بفاطمة کانت حملاً، تکلمنی من باطنی»؛ (11)

«زمانی که به فاطمه حامله شدم، وی در شکمم با من صحبت می کرد».

«انه لما حملت خدیجة بفاطمة کانت تکلمها ما فی بطنها، و کانت تکتمها عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم فدخل علیها یوماً وجدها تتکلم و لیس معها غیرها فسألها عمن کانت تخاطبه فقالت: ما فی بطنی، فانه یتکلم معی. فقال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: أبشری هذه بنت جعلها الله أم أحد عشر من خلفائی یخرجون بعدی و بعد أبیهم»؛ (12)

«وقتی که خدیجه به فاطمه حامله شد، فاطمه با مادر خود صحبت می کرد و خدیجه این موضوع را از رسول خدا کتمان و پنهان می کرد و رسول خدا روزی بر خدیجه وارد شد و دید که خدیجه با کسی حرف می زند، در حالی که نزد خدیجه کسی نبود. از خدیجه سؤال می کند: با که صحبت می کردی؟ خدیجه در جواب رسول خدا عرض کرد: با این حمل که در شکم دارم، حرف می زدم. زیرا او در تنهایی ها با من صحبت می کند. پیامبر اسلام فرمود: بشارت باد تو را ای خدیجه! این کودکی که در شکم داری دختر است و خداوند او را مادر یازده جانشین من که بعد از من و پدرشان می آیند، قرار داده است.»

«فلما سأله الکفار أن یریهم انشقاق القمر، و قد بان لخدیجة حملها بفاطمة و ظهر قالت خدیجة وا خیبة من کذب محمداً و هو خیر رسول ربی، فنادت فاطمة- من بطنها-: یا اماه! لا تحزنی و لا ترهبی، فان الله مع أبی فلما تم حملها و انقضی، وضعت فاطمة فأشرق بنور وجهها الفضاء»؛ (13)

«وقتی که کفار از پیامبر اسلام انشقاق قمر را خواستند، زمانی بود که خدیجه به فاطمه سلام الله علیها حامله بود و خدیجه از این سؤال کفار ناراحت شده، گفت: زهی تأسف برای کسانی که محمد را تکذیب می کنند! در حالی که او بهترین فرستاده پروردگار من است، پس فاطمه سلام الله علیها از شکم مادرش صدا کرد: ای مادر! نترس و محزون مباش! زیرا خدا با پدر من است.»


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:29 توسط MR MohaammaD ):| |

آفرینش جسمانی حضرت زهرا علیها السلام از مرحله اول تا به آخر به دستور خداوند بوده است و پس از طی تشریفات ربوبی و آسمانی نطفه حضرت منعقد شده است. قضایایی که در معراج رسول الله صلی الله علیه و آله رخ داده و دستوراتی که داده شده، مهم ترین و اساسی ترین قضایایی است که در طول 23 سال رسالت حضرت کم نظیر بوده است.

یکی از آنها انعقاد نطفه فاطمه علیها السلام از میوه بهشتی است. آنگاه که سن مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله به چهل سالگی رسید، از طرف خدا وحی به او نازل شد و به پیامبری مبعوث گردید. آن حضرت بعد از دو سال به معراج رفت و به مقام قاب قوسین او ادنی رسید، و پس از طی این مراحل و مقامات زمان انعقاد نطفه سیدة النساء علیها السلام فرا رسید.

از طرف خداوند سیبی بهشتی به وسیله جبرئیل به رسول اکرم صلی الله علیه و آله اهدا شد. حضرت آن را گرفت و بوسید و روی چشم گذارد و به سینه چسبانید و به دستور خدا خواست آن را تناول کند. سیب را که شکافت نوری از آن درخشید و حضرت از دیدن آن نور واهمه کرد.

جبرئیل عرض کرد: «یا رسول الله! بخور که آن نور «منصوره فاطمه» است.» پرسید: «ای جبرئیل! «منصوره» کیست؟» عرض کرد: «دختری است که از صلب تو خارج می شود و نامش در آسمان منصوره و در زمین فاطمه است.» (1)

پس از تشریفات معراج و مقدمات آسمانی، مراحل مقدماتی انعقاد نطفه آغاز شد. امین وحی از طرف خداوند دستور آورد: «یا محمد! چهل شبانه روز از همسرت خدیجه کناره بگیر.»

این امر الهی برای رسول الله صلی الله علیه و آله که نسبت به خدیجه علیها السلام محبت فراوان داشت، بسیار سنگین آمد، ولی چون دستور پروردگار بود، اطاعت کرد. سپس توسط عمار برای خدیجه چنین پیام فرستاد: «گمان نبری که این دوری من به خاطر آن است که علاقه ام به تو کم شده یا ناراحتی از تو دارم؛ بلکه پروردگارم به من امر فرموده تا حکمش را اجرا کنم. پس به جز گمان خیر نداشته باش. ای خدیجه! خداوند هر روز با یاد تو بر فرشتگان گرامی اش مباهات می کند. برنامه ات چنین باشد که وقتی تاریکی شب رسید، در را ببند و در بستر خویش استراحت کن که من در خانه فاطمه بنت اسد هستم.»

در این مدت هر روز خدیجه علیها السلام از دوری پیامبر صلی الله علیه و آله محزون و غمگین می شد.

در پایان چهل روز، جبرئیل علیه السلام خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله آمد و گفت: «خداوند علی اعلی به تو سلام می رساند و امر می کند که خود را برای گرفتن هدیه و تحفه مهیا کنی.»

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تحفه پروردگار چیست؟» جبرئیل عرض کرد: «نمی دانم!»

در این گفتگو، میکائیل با طبقی پوشیده با سندس یا استبرق بهشتی نازل شد و آن را در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشت. جبرئیل پیش آمد و گفت: یا محمد! پروردگارت به تو امر می کند که امشب افطارت از این طعام باشد.

آن شب رسول الله صلی الله علیه و آله بر خلاف هر شب در را بست و کسی را بر سر سفره راه نداد، زیرا آن طعام بهشتی جز پیامبر صلی الله علیه و آله بر دیگران حرام بود.

در آن طبق خوشه ای از انگور بود که رسول الله صلی الله علیه و آله از آن سیر خورد. بعد جبرئیل آب ریخت و میکائیل دستش را شست و اسرافیل با دستمال خشک کرد و باقیمانده طعام با ظرف به آسمان رفت.

بعد پیامبر صلی الله علیه و آله خواست نماز بخواند که جبرئیل عرض کرد: «اکنون نماز خواندن بر تو حرام است تا آن که به منزل خدیجه روی، چون خدای عزوجل بر خود سوگند یاد کرده که امشب از صلب تو ذریه طیبه خلق کند.»

حضرت برخاست و به منزل خدیجه علیها السلام رفت.

خدیجه علیها السلام می گوید: من به تنهایی الفت گرفته بودم. وقتی شب تاریک می شد، سرم را می بستم و پرده را می انداختم و در را می بستم و نماز می خواندم و چرا غم را خاموش می کردم و به بستر می رفتم.

آن شب در بستر بین خواب و بیداری بودم که پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و در را زد. صدا زدم: کیست که در خانه ای را می زند که جز محمد آن را نمی زند؟!

خدیجه علیها السلام می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله با آن کلام گوارا و شیرین جواب داد: ای خدیجه! در را باز کن که من محمدم. خدیجه علیها السلام می گوید: با مژده پیامبر صلی الله علیه و آله خوشحال برخاستم و در را باز کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله داخل منزل شد. برنامه حضرت چنین بود که وقتی وارد منزل می شد، ظرف آب می خواست و برای نماز وضو می گرفت و دو رکعت نماز مختصر می خواند و بعد به رختخواب می رفت. ولی آن شب آب نخواست و برای نماز مهیا نشد.. قسم به خدایی که آسمان را بالا قرار داده و آب را از زمین جوشانیده، همان شب سنگینی فاطمه را در شکم خود احساس کردم. (2)

از این حدیث شریف مطالب مهم و مفیدی به دست می آید که دلالت بر والایی و جلالت مقام بهترین رسولان و مقام والای همسر بهترین جانشنیان و مادر امامان پاک صلوات الله علیهم اجمعین می کند.

یکی از آنها نزول جبرئیل به شکل و صورت اصلی اوست. همان گونه که در آغاز بعثت نازل شده بود. «حضرت محمد در غار حراء بود که جبرئیل از مشرق بر او طلوع کرد و تمام افق را تا مغرب فراگرفت.» (3)

این گونه ظهور و طلوع بر وقوع کاری بزرگ و امری عظیم دلالت دارد. مطلب دیگر آن که اعتکاف چهل روزه حضرت در خانه فاطمه بنت اسد، و شب زنده داری و روزه های مکرر و کناره گیری از مردم و حتی از همسر بزرگوارش خدیجه، شباهتی به دوران آغازین نزول وحی و روزهای نخستین قبل از بعثت داشت. آری! در آن ایام آماده پذیرش تحفه الهی بود که به زودی منشأ پیدایش امامت و ولایت می شد، بلکه او ریشه اصلی درخت نبوت بود، همان گونه که از حضرت باقر علیه السلام نقل شده است.

مطلب دیگر آن که حضرت سنت و روش همیشگی خود را در هنگام افطار ترک کرد و آن غذا را به خود اختصاص داد و دیگران را از ورود به آن خانه منع کرد.

نکته دیگر آن که سنت خود را در تطهیر و وضو گرفتن به هنگام ورود به خانه و آماده شدن برای نماز قبل از خوابیدن ترک کرد که این رها کردن سنت جاریه دلالت بر اهمیت آن موضوع دارد.

جناب آقای سید کاظم قزوینی در کتاب «فاطمه از ولادت تا شهادت» بعد از بیان این حدیث می گوید که چند نتیجه از این حدیث به دست می آید:

- رسول خدا به دستور خداوند از خدیجه کناره گیری می نمایند تا با ندیدن وی شوق و رغبت رسول خدا زیادتر شود.

- اشتغال پیامبر صلی الله علیه و آله به عبادات فراوان برای افزودن روحانیت و تعالی نبی اکرم در اتصالات به عالم ملکوت اعلی.

- افطار نمودنش با مائده آسمانی و بهشتی و پاک که به جهت لطافتش به سادگی و آسانی بتواند تبدیل به نطفه شود.

- ایجاد نطفه از طعام آسمانی و لطیف، شباهتی به طعام های مادی ندارد.

- توجه و حرکت به سوی خانه خدیجه به فوریت برای انتقال دادن نطفه به خدیجه کبری. (4)

در تاریخ و حدیث از طریق اهل سنت و تشیع آمده است که رسول خدا مرتب دخترش فاطمه علیها السلام را می بوسید، به ویژه گردن او را بیشتر بوسه می زد. عایشه این وضع را می دید و تعجب می کرد، سرانجام اظهار داشت: «یا رسول الله! تو با فاطمه (دخترت) آنگونه رفتار می کنی که با دیگران چنین نیستی؟ من ندیده ام با کسی چنین رفتار عاطفی و محبت آمیز داشته باشی؟!»

پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله می فرمود: ای حمیرا! (5) هنگامی که من به معراج رفتم، جبرئیل مرا به درختی از درختان بهشت راهنمایی کرد، چون از میوه آن تناول نمودم نیرویی در صلب من پدیدار شد و هنگام حضور با خدیجه، همان نیروی بهشتی به نطفه فاطمه علیها السلام تبدیل گشت که هرگاه مشتاق بهشت و بوی آن گردم از طریق بوسیدن و بوییدن دخترم به این هدف نائل می گردم.

ای حمیرا! بدان که فاطمه علیها السلام مانند سایر زنان جهان نیست حتی او در عادت ماهانه نیز همانند سایر بانوان نیست. (6)

در برخی منابع اهل سنت نیز پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله بدین صورت آمده است: ... تو نیز اگر میزان محبت مرا نسبت به او می دانستی، محبتت به فاطمه زیاد می شد، زیرا وقتی که مرا به آسمان چهارم به معراج بردند .... خرمایی تازه که نرم تر از کف آب و خوشبوتر از مشک و عطر و شیرینتر از عسل بود به من دادند، پس خرما را گرفتم و خوردم و به صورت نطفه ای در صلب من گردید و وقتی که به زمین آمدم، با خدیجه همبستر شدم، وی به فاطمه حامله شد. پس فاطمه فرشته ای است به صورت انسان، هر زمان که شوق و اشتیاق بهشت در من ایجاد می شود، فاطمه را استشمام می کنم...» (7)

نیز در کتاب نزهة الابرار از کتاب رجال شیخ طوسی علیه الرحمة از سلمان فارسی روایت کرده که گفت:

بر حضرت فاطمه علیها السلام وارد شدم در حالی که حسنین در پیش روی آن حضرت بازی می کردند، من از دیدار آن دو بسیار خوشحال شدم. چیزی نگذشت که حضرت رسول وارد شد، عرض کردم: ای رسول خدا! از فضیلت و مقام اینان به من بگویید تا بر محبت خود نسبت به آنها بیفزایم.

فرمود: ای سلمان! در آن شبی که مرا به آسمان بالا بردند، جبرئیل مرا در آسمان ها و بهشت خداوند گردش داد، در همان حال که در قصرها و باغها و ایوانهای بهشت گردش می کردم، بوی خوشی به مشامم رسید، از آن بوی خوش به شگفت آمدم. گفتم: ای حبیب من! این بوی خوشی که دیگر بوهای بهشت را تحت تاثیر خود قرار داده، بوی چیست؟ گفت: ای محمد! این سیبی است که خداوند متعال به دست قدرت خود از حدود سیصد هزار سال قبل آفریده و نمی دانیم که از خلقت آن چه چیزی را اراده کرده است. در همین بین که مشغول مذاکره بودیم گروهی از فرشتگان را دیدم در حالی که این سیب را با خود می آوردند، جلو آمده و گفتند: ای محمد! پروردگار ما به تو سلام می رساند و این تحفه را به تو هدیه می دهد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من این سیب را گرفته و زیر بال جبرئیل قرار دادم. هنگامی که مرا به زمین آورد، آن سیب را خوردم. خداوند آب آن سیب را در پشت من قرار داد. با خدیجه دختر خویلد هم بستر شدم، او از آب همان سیب حامله شد. خداوند به من وحی فرمود که برای تو حوریه ای از جنس انسان متولد خواهد شد. لذا نور را با نور تزویج کن: فاطمه را با علی. من او را در آسمان به همسری او درآوردم و یک پنجم زمین را مهریه او قرار دادم و از آن دو به زودی نسل و فرزندان پاکیزه ای بیرون خواهد آمد که آن دو چراغ بهشت، حسن و حسین خواهند بود و از صلب حسین علیه السلام امامانی پدید می آیند که کشته می شوند و به آنها ستم می شود. وای به کسی که آنها را بکشد و کسی که به آنها ستم کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی مرا به معراج بردند، خداوند عزیز به من فرمود: پیامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده ایمان آورد. من عرض کردم: مؤمنان نیز ایمان آوردند. فرمود: راست گفتی یا محمد! سلام بر تو! چه کسی را بعد از خود برای امت جانشین گذاشتی؟ عرض کردم: بهترین امت را. فرمود: علی بن ابی طالب را؟ عرض کردم: بلی، پروردگار!

فرمود: یا محمد! نظری به سوی زمین کردم و از اهل زمین تو را اختیار کردم و برای تو نامی از نامهای خود مشتق نمودم. در هیچ مورد من یاد نمی شوم مگر آن که تو نیز با من یاد می شوی. من محمود هستم و تو محمدی. سپس بار دوم نظر کردم و از میان آنان علی را اختیار کردم و برای او نامی از نامهای خود مشتق کردم. من اعلی هستم و او علی است.

یا محمد! تو و علی و فاطمه و حسن و حسین را شبحهای نور از سنخ نور خود آفریدم و ولایت شما را بر آسمانها و اهل آسمانها و زمینها عرضه کردم. کسی که ولایت شما را پذیرفت، نزد من از مؤمنین و مقربین است و کسی که آن را انکار کرد، نزد من از کافرین است.

یا محمد! اگر بنده ای از بندگان من آن قدر مرا عبادت کند تا از هم گسیخته شود و مانند مشک خشکیده گردد، ولی ولایت تو را انکار کند و با این حال نزد من بیاید، او را نمی آمرزم تا به ولایت تو اقرار کند.

یا محمد! دوست داری آنان را ببینی؟ عرض کردم: بلی، پروردگارا! فرمود: به طرف راست عرش توجه کن. توجه کردم و شبحهای علی، فاطمه، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و مهدی را دیدم. در وسط آنان مهدی در هاله مواجی از نور ایستاده بود و نماز می خواند و او همانند ستاره درخشانی بود.

یا محمد! آنان حجت ها هستند و این مهدی منتقم عترت تو است. قسم به عزت و جلالم که او حجت لازم بر دوستان من و انتقام گیرنده از دشمنان من است.

یا محمد! این قائم، حلال مرا حلال و حرام مرا حرام می کند.

یا محمد! او را دوست بدار که من او را و کسی که او را دوست بدارد دوست می دارم. (8)


برگرفته شده از http://sedighe.ir
نوشته شده در جمعه 26 دی 1393برچسب:,ساعت 12:28 توسط MR MohaammaD ):| |


Design By : Night Skin